به گزارش سلامت نیوز به نقل از پیام ما، یک ماه پیش که وزیر فرهنگ و ارشاد از هنرمندان خارج از کشور دعوت کرد تا به ایران بازگردند، بیش از بیست سال از ساخت آخرین فیلم «ناصر تقوایی» که حتی از ایران هم نرفته بود، میگذشت. او که در ایران مانده بود و «هنرمند خارجنشین» نام نمیگرفت، بعد از «کاغذ بیخط» نتوانست فیلم بسازد و تا پایان عمرش هم دلیل توقف «چای تلخ» و «زنگی و رومی» که آخرین فیلمهایش بودند را نفهمید و میگفت «من مطمئنم کمکاری نکردم». ترجیح داد در سکوت و انزوا بماند و فیلمسازی را که شیفتهاش بود، به خاطراتش بسپارد.
با رقمخوردن مرگش در روز بیستودوم مهرماه در یکی از بیمارستانهای تهران، بعد از مرگ «داریوش مهرجویی»، «ابراهیم گلستان»، «فرخ غفاری» و…، یکی دیگر از آخرین بازماندگان نسل سینمای موج نو ایران هم از دست رفت. اگرچه که او همان بیست سال پیش و پس از سالها دور ماندن از سینما از دست رفته بود.
«ناصر تقوایی هنرمندی که دشواری آزاده زیستن را برگزید، به رهایی رسید…» «مرضیه وفامهر»، همسر تقوایی، با این جمله خبر درگذشت او را اعلام کرد و بر کسی هم پوشیده نیست که او سالیان سال راه دوری از فیلمسازی را بر ساخت فیلمهای پرفروش و تجاری ترجیح داده بود. صحبتهای «بهرام بیضایی» درباره تقوایی هم گواهی است بر این موضوع که گفته بود: «تقوایی هرگز نورچشمی نبود و خودش هم زدوبند نمیدانست و احترام به سینمای جدی به او اجازه سرهم بندی نمیداد و درنتیجه محبوب پولسازان نبود.»
البته او در سال ۹۳ و در مراسم بزرگداشتی که برایش در خانه هنرمندان ایران برگزار شد، گفته بود: «کسی مرا ممنوعالکار نکرده، بلکه من این روزها پرکارم هستم. اما در برخی از فضای فرهنگی ما جایی نیست که بخواهی راحت کار کنی.»
او در همین مراسم تأکید کرد «تا زمانی که نگاهها به سانسور تغییر نکند، فیلمی نمیسازم»؛ چراکه معتقد بود سینما از خود زندگی واقعیتر است.
گزیدهکارِ بدون تکرار
تقوایی زاده ۲۲ تیر ۱۳۲۰ در آبادان بود. گزیدهکار بود و هیچوقت در کار هنریاش دست به تکرار نزد. حتی زمانی که نتوانست فیلم بسازد، به نوشتن روی آورد و تدریس کرد.
در فیلمسازی جهان روایتهای او، جهانی است مملو از سادگی ظاهری و پیچیدگیهای درونی؛ جایی که انسانهای معمولی، در دل روزمرگیها و ملال دائمی زندگی، ناگزیر به انتخابهایی میرسند که بیشتر از آنکه حاصل اراده آزادشان باشد، نتیجه شرایطی است که آنها را در تنگنا قرار داده. تقوایی در آثارش جهانی را ترسیم میکند که در آن، تضادها و تناقضها گاه واجد زیباییاند؛ جهانی که تلخی و شیرینی، اجبار و اختیار، رنج و لذت، همزمان در کنار هم زیست میکنند و همین همزیستی است که به آثار او عمقی انسانی میبخشد.
از همان سالهای آغازین زندگیاش، با دنیای ادبیات و سینما پیوندی جدی برقرار کرد. او در آبادان رشد کرد و زیست در آن شهر تأثیرش را بر کارهای او گذاشت. تحصیلات دبیرستانیاش را در دبیرستان رازی آبادان گذراند و پسازآن، بهتدریج وارد عرصه تلویزیون و سینمای مستند شد. نگاهی که از ابتدا، با دقت در جزئیات و حساسیت به واقعیتهای اجتماعی همراه بود، باعث شد آثار نخستینش که عمدتاً مستندهایی در باب زندگی روزمره مردم بودند، فراتر از یک گزارش تصویری ساده جلوه کنند. «تاکسیمتر»، «مشهد قالی»، «اربعین» و «باد جن» از نخستین مستندهای او بودند.
موفقیت زودهنگام فیلم کوتاه «رهایی» در جشنوارههای بینالمللی، تقوایی را بهعنوان چهرهای جدی در سینمای ایران مطرح کرد. اما آغاز کار جدی او در سینمای داستانی با فیلمی جسورانه و تلخ رقم خورد؛ نخستین فیلم بلند او «آرامش در حضور دیگران» با اقتباس از «واهمههای بینام و نشان» غلامحسین ساعدی، نگاهی مستقیم به فروپاشی فردی و اجتماعی داشت که توقیف شد، اما همین اثر، بعدها به یکی از نمونههای مهم موج نوی سینمای ایران تبدیل شد.
او در ادامه، با ساخت فیلمهایی مانند «صادق کرده» و «نفرین»، تضادهای درونی انسان را نشان داد. اما نقطهعطف کارنامه او بیتردید مجموعه تلویزیونی «داییجان ناپلئون» بود؛ روایتی طنزآلود، تلخ و اجتماعی از روابط خانوادگی و سوءتفاهمهای تاریخی ایرانیان که بدل به بخشی از حافظه جمعی جامعه شد و هنوز که هنوز است، دیالوگهایش در میان مردم ماندگارند.
در سالهای پس از انقلاب، تقوایی با اقتباس از داستان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی، «ناخدا خورشید» را ساخت و آن را بهشکلی بومی، عمیق و تاثیرگذار بازآفرینی کرد. این فیلم که جوایز بینالمللی نیز برایش به ارمغان آورد، جایگاه او را در سینمای ایران تثبیت کرد.
فیلم «ای ایران» با روایتی استعاری از مقاومت، هویت و طنز اجتماعی، گرچه با مشکلاتی در اکران مواجه شد، اما جای خود را در میان آثار مهم آن دوران باز کرد.
چند سال بعد هم فیلم چنداپیزودی «قصههای کیش» را بههمراه «محسن مخملباف» و «ابوالفضل جلیلی» ساخت.
«کاغذ بیخط» آخرین فیلم بلند تقوایی بود و بعد از آن بیستوچهار سال دوری از سینما را انتخاب کرد؛ اثری آرام، دقیق و انسانی درباره روابط زناشویی، که در آن دغدغههای روانشناختی و اجتماعیاش با زبانی پخته بیان شده بود.
تقوایی در کنار فیلمسازی، در حوزه ادبیات نیز برجسته بود. مجموعه داستان «تابستان همان سال» یکی از آثار ادبی او بود که توقیف به این مجموعه داستانش هم رسید. او همچنین در دورهای سردبیر مجله «هنر و ادبیات جنوب» بود.
نگاه قومی و محلی
تصویر کردن نگاه بومی و محلی در آثار تقوایی یکی از ویژگیهای فیلمسازی اوست. او بر این باور بود که فیلمسازان باید ابتدا به مسائل بومی و منطقهای خود مسلط شوند و سپس آنها را بهگونهای روایت کنند که برای مخاطبان خارج از آن منطقه نیز قابلفهم و جذاب باشد.
تقوایی جامعه ایران را یک جامعه چندفرهنگی و چندزبانی میدانست که این تنوع بزرگ فرهنگی میتواند یک موهبت باشد. اما بهاعتقاد او، کمکاری در بهرهبرداری از این تنوع باعث شده بود فرهنگهای محلی بهدرستی شناخته و معرفی نشوند. بهاعتقاد تقوایی، استفاده بهتر از گویشها و فرهنگهای محلی میتوانست زبان فارسی را در بیان مفاهیم هنری غنیتر و قدرتمندتر کند.
میگفت فیلمسازان موفق کسانیاند که از دل فرهنگ و جزئیات زندگی مردم منطقه خود شروع کردهاند و این آشنایی عمیق با جزئیات فرهنگی و اجتماعی کلید خلق آثاری است که حس اصالت و هویت را حفظ میکند و درعینحال، برای مخاطب گسترده قابلفهم است.
او در گفتوگویی درباره «کمبود موضوعات محلی، قومی و منطقهای در سینمای ایران» گفته بود: «همیشه، توصیهام بهویژه برای آنها که میخواهند فیلم مستند بسازند، این بوده که حداقل، فیلم اولشان را در زادگاهشان بسازند.»
پروژههای ناتمام
تقوایی از آن دسته کارگردانهایی بود که اگرچه آثار ساختهشدهاش در تاریخ سینمای ایران ماندگار شدند، اما فهرست پروژههای نیمهتمام و ساختهنشدهاش هم به همان اندازه، اگر نگوییم بیشتر، تأملبرانگیز و مهم است. هر یک از این فیلمها میتوانست نقطهعطفی در سینمای ایران باشد، اما بهدلایل مختلفی، از سانسور و دخالتهای مدیریتی گرفته تا بیتوجهی تهیهکنندگان و کمبود منابع مالی، هیچگاه به مرحله اجرا نرسیدند.
در میان این پروژهها، شاید یکی از دردناکترین تجربههای تقوایی، سریال «کوچک جنگلی» باشد؛ پروژهای که بیش از سه سال برای آن تحقیق و نگارش انجام داد و حتی بخشی از تولید آن هم آغاز شد، اما ناگهان از او گرفته شد. مواجهه او با مدیران صداوسیما که با دستور خشک و بیرحمانه اخراج او همراه بود، نهتنها او را از این پروژه دور کرد، بلکه ضربهای عاطفی و حرفهای به تقوایی وارد آورد که تا سالها بر فعالیتهایش سایه انداخت. او در ادامه نیز حاضر نشد به پروژه بازگردد، حتی وقتی از سوی مدیران وقت برای بازگشت دعوت شد. بهگفته خودش، نوع رفتار و بیاحترامیها چنان زخمی بر جانش گذاشت که دیگر نمیتوانست به آن فضا اعتماد کند.
پروژه بعدی که نیمهکاره ماند، «زنگی و رومی» بود؛ فیلمی که ابتدا قرار بود درباره جنگ هشتساله باشد، اما بعدها داستان به گذشته تاریخی منتقل شد تا از ممیزی عبور کند. با وجود اینکه بازیگران سرشناسی چون فرامرز قریبیان و هدیه تهرانی در آن حضور داشتند و فیلم در بوشهر کلید خورد، تولید آن پس از مدتی بهدلایل مبهمی از سوی تهیهکننده متوقف شد.
«چای تلخ» دیگر فیلمی بود که تقوایی با عشق آغاز، اما با ناامیدی رها کرد. داستان خانوادهای روستایی در آغاز جنگ تحمیلی که در تنهایی، فقر و بیپناهی گرفتار آمدهاند، برای او فرصتی بود تا نگاهی انسانی و شاعرانه به تراژدی جنگ داشته باشد. اما اینبار نه سانسور، بلکه نبود حمایت مالی و بیتدبیری تهیهکننده، کار را به بنبست کشاند. خاطراتی که تقوایی از اسلحههای پلاستیکی، جیپ اجارهای و آتشسوزی نخلستان در دل شب روایت میکرد، از جمله تلخیهای ساخت این فیلم برای او بود.
یکی دیگر از پروژههای مهمی که تقوایی میخواست نام آن را «مسجدجامع» بگذارد و هرگز ساخته نشد، فیلمی بود که در ویرانههای خرمشهر میتوانست شکل بگیرد؛ داستان چهار مرد از چهار قومیت مختلف که زبان هم را نمیفهمند، اما تصمیم گرفتهاند شهر را ترک نکنند. قصهای انسانی درباره اتحاد، ایثار و مرگ در دل ویرانی، که میتوانست یکی از آثار مهم سینمای جنگی ایران باشد. اما باز هم با دخالتهای سلیقهای مواجه شد. «سیدمحمد بهشتی»، مدیر وقت سینمایی، با طرح مخالفت کرد و گفته بود «برو داستان دیگری بساز.»
حتی پروژه اقتباس از رمان «شوهر آهو خانم» نیز که پیش از انقلاب برای ساختش برنامهریزی کرده بود، بهدلیل سانسور و دخالتهای بیمورد، به نتیجه نرسید. تلویزیون وقت اجازه نمیداد داستان با لحن و محتوای انتقادیاش ساخته شود و آن را متوقف کرد.
تقوایی فیلمسازی نبود که بخواهد با هر شرایطی فیلم بسازد. برای او کیفیت، صداقت هنری و احترام به مخاطب اهمیت داشت. همین نگاه اصولگرایانه و حساسیت شدید به جزئیات باعث شد نتواند با فضای بیبرنامه و مصلحتاندیش تولید فیلم در ایران کنار بیاید.
حالا که یک ماه پیش «سید عباس صالحی»، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از هنرمندان خارج از کشور دعوت کرد به ایران بازگردند و پیشتر از او هم «محمدرضا عارف»، معاون اول رئیسجمهوری، چنین صحبتی را تکرار کرده بود، کاش امثال تقوایی را دیده بودند که چطور سانسور و دخالتها آنان را در وطن به مهجوریت خودخواسته سوق داده است.
نظر شما